صبح امروز با ملودی ضرب مرشد زورخانه کلی حال کردیم
از سرنوشت نواب و شازده کوچولو حال نکردم ماشین سراغم آمد وسایل را داخل ماشین گذاشتیم و روانه شدیم از راننده پرسیدم فامیلت چیست؟
گفت:سلامتی!
رادیو دو خبر خوب داد:
-آقای دولت آبادی خبر عفو قصاص اسید پاشی توسط ذیحق را داد
-یک دانشجو هم زیر قطار زنده مانده بود!
خدا پدر این وزارت راه را بیامرزد علایم رانندگی خوب نصب کرده اند
کوچه ومحله نو نوار شده بود مسجد ابوالفضل را حسابی رنگ زده بودند
با دیدن مادر غصه ام گرفت حسابی پیر شده است
پدر هم دیگر چشمانش نمیبیند
شیطان وسوسه ام کرد هوس کرده بودم امسال از روی قرآن خطی خانواده که پدرم از پسر عموی پدرش به یادگار داشت قرآن را ختم کنم
مادر گفت :اخوی آن را برده
زنگ زدم آمد
سراغ قرآن را گرفتم گفت :
نمیدانم کجاست
قدر ی اوقات تلخی کردم
گفتم :شاید پیش آن یکی برادر در کیش است
آخر زن دومش به جنس عتیقه علاقه دارد
گفت:نه با با او دارد ساختمان سازی میکند و حسابی پرش در خاک است !
میگفت:
چند روز پیش چند طلبکار آمده سراغش را گرفته اند
گفتم :بفرست پیش ما تا راهنمایشان کنم
ناگاه دل گوش شیطنت را پیچاند:
قرآن با قرآن مگر فرقی میکند؟
فاطمه خانم زن همسایه زحمت کشید فرش های اتاق روضه را انداخت
میگفت:چند شب پیش که برادر کیش نشینمان اینجا بوده دزد به خانه زده و موبایل هایش را برده!
پدر آمرزیده پایش را توی یک کفش کرده که خانه پدر را با خاطراتش بفروشند
فاطمه خانم بیرق های عزای حسین را به دیوار اتاق زد
عکس پدر بزرگم حاج مهدی قبادی در عروسی خواهرمان در حالی که آینه عروس را پشت سرش گرفته اند کلی حال داد
خواهر مان و دایی مان بعد از ظهر آمد
هوس نوحه حاج عرب را کردم زنگ زدم آمد
صدای سوزناکش دیوانه ام میکند آخرش رسید به رنگین کمان
از او آدرس یک امامزاده را گرفتم
با آیت الله استادی و آیت الله صدیقی هم حال کردیم
ای کاش دوستان به دیدارم بیایند
دل تنگشان شده ام
در یکی از فیلم های تلویزیون یکی از جنود شیطان زیر قطار حلق آویز شد
عیال و بچه ها هم چشممان را روشن کردند
تا او چه خواهد...
والسلام